سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و او را گفتند اگر در خانه مردى را به رویش بندند روزى او از کجا سوى او آید ؟ فرمود : ] از آنجا که مرگش بر وى در آید . [نهج البلاغه]

جوکهای جدید و عکس جوک

 
 
جوک های جدید(شنبه 85 آذر 18 ساعت 2:23 صبح )
یه پسره  به دختره میگه بوس میدی؟  میگه نه ! پسره میگه به جهنم بخاطر خودت گفتم من خودم زن دارم

یه برره ای  میمیره ، شب اول قبر ?? تا فرشته میان سراغش. ?تاشون سوال می کردن  .... ?? تاشون حالیش می کردن 

سپاس و ستایش دانشگاه آزاد را ، که ترکش موجب بی مدرکی است و به کلاس اندرش مزید در به دری ، هر ترمی که آغاز می شود موجب پرداخت زر است  و چون به پایان رسد مایه ضرر ، پس در هر سال دو ترم موجود و بر هر ترمی شهریه ای واجب ..... از جیب و جان که بر آید ...... کز عهده خرجش به در آید 

یارو  زنگ میزنه ??? میگه آقا پدال گاز و پدال ترمز و پدال کلاچ و فرمون و دنده رو دزدیدن! پلیس میگه ، برو صندلی جلو بشین

یه روز یه بابائی سوار تاکسی میشه ، به راننده میگه آقا لطفا من را دو نفر حساب کنین ، راننده برمیگرده میگه من تو رو پشم ...... حساب نمیکنم

یه بچه خوشگله ریش بزی میذاره ، گرگه میاد میخورتش

یه روز سه تا خانوم مرغه به هم میرسن اولی میگه چه روزگاری شده ، دیشب تو کیف دخترم یه عکس جوجه خروس پیدا کردم ..... دومی میگه این که چیزی نیست یه روز دیدم دخترم تو خیابون داره با یه خروسه میگه و میخنده .... سومی میگه اینها که چیزی نیست من دیشب تو کیف دخترم یه تخم مرغ پیدا کردم

یارو ماشینش تو برف گیر میکنه زنجیر نداشته ،  سینه میزنه

دختر و پسره داشتن با هم قایم باشک  بازی میکردند ، دختره به پسره میگه تو چشم بگذار اونوقت من میرم قایم میشم ، اگه تونستی منو پیدا کنی بغلم کن و بوسم کن ، اگه هم نتونستی منو پیدا کنی من زیر راه پله قایم شدم !

گرگه میره در خونه شنگول و منگول در میزنه ، مامانشون میگه بیا تو بچه ها نیستن

زن خوب برای ازدواج باید سه تا خصلت داشته باشه : 1 - نجیب باشه یعنی با جیب آدم کاری نداشته باشه ........... 2 - خانه دار باشه یعنی از خودش خونه داشته باشه

4 - مثل ماه بمونه یعنی شبها بیاد و صبح بره ( بره خونه باباش ) ............... 5 - البته در حد متعالی این که باباش وضعش توپ باشه و 3 تا سکته هم کرده باشه

به آسمون نگاه میکنم تو رو میبینم ... به دریا نگاه میکنم تو رو میبینم

 

 ... به دشت های سبز نگاه میکنم تو رو میبینم و حتی وقتی به قلبم نگاه میکنم تو رو میبینم ... بابا بیا برو اونطرف بگذار یه چیز بهتر ببینیم

از یه نفر میپرسن اولین کسی که رفت مکه حاجی شد کی بود میگه حاج زنبور عسل

از یه لره میپرسن تو شما آدم مشهور هم هست میگه آره .... سوفیا لُره ! ، الیزابت تای لُر ، لُر و هاردی .... یه ماده شیمیائی هم هست که اختراع خودمونه بهش میگن کلُر

یه بار یه بچه از باباش میپرسه : بابائی وقتی شما با مامانی میرفتین ماه عسل من هم بودم ، بابائه میگه آره عزیزم تو هم  بودی ... رفتنی پیش من بودی ، برگشتنی پیش مامانت

یه دفعه بامشاد داشته با پیچ گوشتی به ناف شکمش ور میرفته یکهو  پیچ شکمش باز میشه باسنش می افته

با عرض معذرت این دو ، سه تا جک پائینی یک کم ضایع بازی داره ها ، شما نخونید .....  خانم معلمه سر کلاس از یه بچه تخسه می پرسه:‌ اگه سه تا گنجشک سر یه شاخه درخت نشسته باشن،‌ بعد ما یکیشون رو با تیر بزنیم، چند تا گنجشک رو درخت میمونه؟ بچهه میگه:‌ هیچی! معلمه میگه: نخیر دو تا میمونه. بچهه میگه: خوب اون دو تا هم از صدای تیر فرار میکنن دیگه.‌ معلمه یکم فکر میکنه، میگه: جوابت درست نبود ولی از طرز فکرت خوشم اومد! بعد شاگرده میگه:‌ خانم حالا ما یه سوال بپرسیم؟! معلمه میگه :‌ بپرس. پسره‌ میگه: اگه سه تا خانم تو خیابون بستنی بخورن، اولی گاز بزنه، ‌دومی لیس بزنه و سومی میک بزنه، کدومشون ازدواج کرده؟! معلمه یکم فکر میکنه، میگه:‌ خوب معلومه،‌ سومی! بچهه میگه:‌ نه...جوابتون درست نبود.  اونی که حلقه دستشه ازدواج کرده، ولی از طرز فکرت خوشم اومد

یه دفعه یه کُرد را میبرن جهنم فردا میبینن هیچ کسی تو جهنم نیست ... تحقیق میکنن میبینن کُرده همه را ( قاچاقی ) برده بهشت

به یارو میگین حال ساده را تعریف کن ،..... میگه لب گرفتن

یک روز تو ی جهنم شلوغ بوده و همه می زدند و می رقصیدند یکی می پرسه چی شده ..... می گویند : آخ جون پروند ه ها گم شده ، پروند ه ها گم شده

دکتر نظام وظیفه پسر لاغری را معاینه کرد و در برگه نوشت : معاف، به دلیل ضعف جسمانی

پسره با خوشحالی گفت : آخ جون  فوری میرم زن میگیرم دکتره نوشت : و همچنین ضعف عقلانی

یه روز چند تا رفیق میخواستن برن گردش ، تهرانیه میگه ماشینش با من ، رشتی میگه نهارش هم با من ، شیرازیه هم میگه تخمه و چای هم با من ، اصفهانیه میگه پس حالا که همتون یه چیز میارین منم داداشم را میارم

مادر : پسرم ، من دارم می رم خرید یه وقت به کبریت دست نزنی ها پسر : نه مامان جون  من خودم فندک دارم

از خشایار پرسیدند : گاو بهتره یا گوسفند
خشایاره میگه : گاو بهتره

می پرسند چرا
میگه : گاو وقتی میخواد بره آنطرف جاده اول سمت راست نگاه میکنه بعد سمت چپ رو ، بعد میره ، ولی گوسفند عین گاو سرشو میندازه پایین رد میشه 
 

خشایار قله اورست رو فتح میکنه ، خبرنگارها جمع میشن و ازش می پرسند : آقا رمز موفقیت شما چی بود
خشایاره میگه : والله آقا من این چیزها حالیم نیست ، اگه بازم بهم بار بخوره میارم این بالا پ

یک روز غضنفر خواب میبینه بزرگترین نون بربری دنیا را خورده صبح که بلند میشه میبینه لاحافش نیست

اول سرش را با تُف خیس میکنیم .... بعد سیخش میکنیم .... بعد میکنیمش تو سوراخ ......... ما اینطوری سوزن را نخ میکنیم شما چطوری ؟ 



 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 17  بازدید

بازدیدهای دیروز:1  بازدید

مجموع بازدیدها: 344471  بازدید


» ?پیوندهای روزانه «
» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «